![]() |
![]() |
|
| دنیا وارونه تمام چیزهایی است که می بینی |
|
۱ درست از شبي كه زلزله ستون هاي خانه را مي لرزاند تا همين حالا كه سال ها از آن شب مي گذرد يادم نمي آيد بی تشويشي و هراسي خواب هاي شبانه را شروع كرده باشم.زلزله يكبار آمد و رفت اما سال هاست كه دست و دلم مي لرزد.بارها با تيك تاك ساعت از جا پريده ام . بارها فكر كرده ام كه تريلي مي خواهد از رويم رد بشود بارها فكر كرده ام همين حالاست كه زمين دهان باز كند و همه چيز را ببلعد. 2 حالا ديگر مادر بزرگي هم وجود ندارد كه چشم هايش را بر در ببندد ودلواپس تاخير چند ماهه ام باشد و هي بهانه بگيرد و بعد كه از راه ر سيدم ذوق كند و هي ميوه پوست بگيردو نگران لباس هاي نشسته ام باشدو از خورد و خوراك روزهاي تنهايي بپرسد و من بي دليل سربه سرش بگذارم كه در تهران مردم يك وعده بيشتر غذا نمي خورند و بعد از تعجب شاخ در بياورد و خيلي سريع بگويد كه به همين خاطر لاغر شده ام. ما كه رسيديم خودش را به خواب زده بود و برعكس هميشه اصلاً به روي خودش هم نياورد كه كسي از سفر آمده است.در اين چند ماه مدام فكر مي كنم مادربزرگ چطور مي تواند روزها و سال ها زير تلي از خاكستر بي آنكه لحظه اي از واريس پاهايش بنالد آرام بگيرد. 3 دست و دلم كه مي لرزد نمي توانم چيزي بنويسم.هميشه از رفتن ترسيده ام.از تكرار اتفاق تلخي كه همه چيز زندگي آدم را به بازي مي گيرد بدم مي آيد. بيزارم از ساعت ها و ثانيه هايي كه كند مي گذرند..دست و دلم كه مي لرزد نمي توانم چيزي بنويسم.حتي چشم هايم را كه بر هم مي گذارم كابوس لعنتي رهايم نمي كند.خواب مي بينم یکی می خواهد با چاقو دو تكه ام كند.خواب مي بينم تريلي دارد از رويم رد مي شود.هميشه آن اتفاق تلخ ،ناگهان از را ه مي رسد.درست در روزهايي كه از هميشه تنهاتري و زندگي رنگ و لعابش را بيشتر از دست داده است.هميشه وقتي آن اتفاق تلخ مي افتد زنگ هاي ناگهاني تلفن روزنه هايي به سمت روشني اند هرچند اينجا تمام دريچه ها به تاريكي وا مي شوند. |
|
+ نوشته شده در
دوشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۸۹ساعت 14:16 توسط یاسین نمکچیان |
|
|
جو گير نيستم كه با شنيدن مرگ نويسنده اي كه تنها يك كتابش را خوانده ام ناله سربدهم و زمين و زمان را به هم بدوزم.جو گير نيستم اما اين يكي با بقيه فرق مي كرد.با دلهره،ترس،وحشت و هزار درد بي درمان ديگر كتابش را سطر به سطر و صفحه به صفحه پيش مي رفتم و بعدسرمي چرخاندم تا ببينم آيا هنوز دور و برم را مي بينم يانه.و اين قدرت نويسنده اي بود به نام ژوزه ساراماگو كه اين ترس و دلهره شيرين را در لابلاي سطرهايش به خيلي هاي ديگر مثل من منتقل مي كرد.حالا مي گويند نويسنده كوري به سرنوشت شخصيت هاي رمانش دچار شده است و هيچ كجاي دنيا را نمي بيند.وما چقدر از دنيا دور مانده ايم كه 24 ساعت بعد از مرگ نويسنده مي فهميم او هم دچار كوري شده است.خداحافط آقاي ساراماگو كه بارها از خواندن رمان به يادماندني ات لذت برديم.خداحافظ پيرمرد. |
|
+ نوشته شده در
شنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 14:23 توسط یاسین نمکچیان |
|
|
من تنبلم.تنبلي خيلي چيزها را از من گرفته است.شايد هم اين بي انگيزگي مدام كه كلافه ام كرده به اينجايم كشانده است.با همه اين حرفها سرانجام وادارم كردند آستين هايم را بالا بزنم.فكر مي كنم سال پر كتابي باشد.دو كتاب يكي به اسم "حضور ناگهاني گرگ ها" و ديگري به اسم"تنهايي اسب است" كم كم دارند آماده چاپ مي شوند.يك كتاب ديگر هم هست كه هنوز اسم ندارد اما زودتر از اين دوتا در مي آيد.دوتاي اول مجموعه شعر هستند و سومي ترجمه اي از شعر هاي فولك.ناشر يكي از كتاب هايم "آموت "است كه دوستم يوسف عليخاني نويسنده معروف "اژدها كشان" مي چرخاندش. در واقع خيلي سعي كرد تا مجاب شوم.ريش و قيچي دست خودش هست .مجموعه سوم را هم ناشر همان كتاب قبلي ام "مشتي از عطر شاليزار" روانه بازار خواهد كرد.كارهايش را انجام داده ام فقط مانده باز خواني برادرم رسول يونان.زندگي ما آنقدر پيچ در پيچ شده كه حالا كمتر همديگر را مي بينيم وبيشتر صداي هم را مي شنويم.پشت تلفن هم كه نمي شود يكي يكي شعرها را بخوانم تا نظرش را بگويد. به ويژه آنكه ترجمه است و وقت بيشتري را مي طلبد.به هرحال فعلاً با همين چيزها خودمان را گول مي زنيم كه مثلاً زنده ايم. |
|
+ نوشته شده در
شنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۸۹ساعت 14:54 توسط یاسین نمکچیان |
|
|
گفتگوي من و بهروز صمدبيگي دو هفته پيش در روزنامه دنياي اقتصاد منتشر شد كه سايت هاي زيادي هخم لينكش دادند.در اين مصاحبه بيشتر سوال ها را بهروز طرح كرد و فقط در چند مورد من وارد بحث شدم.فكر مي كنم گفتگوي خوبي از اب در آمده است.تسلطش به مباحث مختلف قابل تحسين است.در ليد اين گفتگو نظرم را درباره اش نوشته ام.گفتگو را هم گذاشته ام در ادامه مطلب كه اگر خواستيد بخوانيد.بد نيست. ادامه مطلب |
|
+ نوشته شده در
چهارشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 16:51 توسط یاسین نمکچیان |
|
|
ظهر يك روز آفتابي |
|
+ نوشته شده در
یکشنبه نهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 15:56 توسط یاسین نمکچیان |
|
|
نخستين جلسه از سلسله نشستهاي «عصر روشن» پنجشنبه (ششم خردادماه) برگزار ميشود. به گزارش بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عليرضا بهرامي - دبير سلسله نشستهاي «عصر روشن» - با اعلام اين مطلب، افزود: در سلسله نشستهاي «عصر روشن» با موضوع شعر و داستان كه قرار است در نخستين پنجشنبهي اول هر ماه با حضور شاعران، نويسندگان، مترجمان، منتقدان، روزنامهنگاران و علاقهمندان برگزار شود، علاوه بر شعر يا داستانخواني، برگزاري ميزگرد، سخنراني، ارائهي مقاله، نقد كتاب و مواردي از اين دست نيز درنظر گرفته شده است. او افزود: در نخستين نشست كه از ساعت 17 ششم خرداد با موضوع شعر در محل فروشگاه « كتاب روشن» واقع در خيابان سميه، نرسيده به تقاطع مفتح برگزار ميشود، علاوه بر شعرخواني شمس لنگرودي، احمد پوري، آرش شفاعي، ياسين نمكچيان، علي اسداللهي، ساره دستاران، احسان عابدي، حسن همايون و نغمه دانش آشتياني، ميزگردي نيز با حضور عليشاه مولوي و محمدهاشم اكبرياني با موضوع «شعر ايدئولوژيك» برگزار خواهد شد. |
|
+ نوشته شده در
چهارشنبه پنجم خرداد ۱۳۸۹ساعت 14:33 توسط یاسین نمکچیان |
|
|
صفحه نخست پست الکترونیک آرشیو وبلاگ عناوین مطالب وبلاگ |
| درباره وبلاگ |
|
|
|
RSS
|